1 ای عشق بیا که خوش بلائی ای درد مرو مرا دوائی
2 زاهد تو برو به کار خود باش ساقی تو بیا که جان مائی
3 ای عقل تو زاهدی و ما رند با هم نکنیم آشنائی
4 مستیم و خراب و لاابالی ای شاهد سرخوشان کجائی
5 در آینهٔ وجود سید دیدیم تجلی خدائی
1 گر در این بحر آشنا یابی عین ما را به عین ما یابی
2 دردمندی اگر دوا جوئی درد می نوش تا شفا یابی
1 عاشقی دریادلی از ما طلب آن چنان گوهر در این دریا طلب
2 نقد گنج کنت کنزا را بجو از همه اسما مسمی را طلب
1 مرا گفت یاری که ای یار ما اگر یار مائی بکش بار ما
2 برو مایه و سود دکان بمان گرت هست سودای بازار ما