1 عشق آمد و عقل کرد غارت ای دل تو به جان بر این بشارت
2 ترک عجمیست عشق دانی ور ترک غریب نیست غارت
3 گفتم به عبارتی در آرم وصف رخ او به استعارت
4 چون آتش عشق او برافروخت هم عقل بسوخت هم عبارت
1 ما و ساقی نشسته مست خراب خیز اگر عاشقی بیا دریاب
1 گنج اسما به من عطا فرمود نعمتی یافتم که چه توان گفت
2 عقل آمد دمی ملولم کرد رحمتی یافتم که چه توان گفت
1 نعمت الله میر مستان است در خرابات میر مستان است
2 در گلستان عشق رندانه گوئیا چون هزاردستان است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به