- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق آمد و آتشی به دل در زد تا دل به گزاف لاف دلبر زد
2 آسوده بدم نشسته در کنجی کامد غم عشق و حلقه بر در زد
3 شاخ طربم ز بیخ و بن برکند هر چیز که داشتم به هم بر زد
4 گفتند که سیمبر نگار است او تا رویم از آرزوی او زر زد
5 طاوس رخش چو کرد یک جلوه عقلم چو مگس دو دست بر سر زد
6 از چهرهٔ او دلم چو دریا شد دریا دیدی که موج گوهر زد
7 عطار چو آتشین دل آمد زو هر دم که زد از میان اخگر زد