1 عشق ار پی زینت و هنر میسوزد « کذا » عشق آنهمه را بیک نظر میسوزد
2 عقل آب روان و در پی سبزه باغ عشق آتش محض خشک و تر میسوزد
1 نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست
2 به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا ناز سر بلندی نیست
1 از نرگس توام نظری ای پسر بس است چشمی به من فکن که مرا یک نظر بس است
2 گر آب خضر نیست جگر تشنه تو را پیکان آبدار تواش در جگر بس است