- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل گمگشته به بازار خریدن نتوان ور دهد لابه، چو تو یار خریدن نتوان
2 عشوه می ده که خریدار به جانم تا آنک این متاعی ست که بسیار خریدن نتوان
3 مردمی کن قدری، چند درشتی و جفا؟ گل خرد هر که بود، خار خریدن نتوان
4 آه دل نیک نباشد، تو جوانی آخر جان من، روز و شب آزار خریدن نتوان
5 بی گناهی تلف سوختگان سهل مگیر زانک جان است به بازار خریدن نتوان
6 جان به سودات نهم، لیک بدین نقد حقیر ناز آن نرگس بیمار خریدن نتوان
7 ما هلاک و تو به درویش نبینی، چه کنم؟ دولت و بخت به بازار خریدن نتوان
8 خسروا، زر به میان آر، چه جای سخن است بر چون سیم به گفتار خریدن نتوان