ببین که باز به دست از امیرخسرو دهلوی غزل 1440

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم

1 ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم متاع کاسد خود را کجا نهاد دلم؟

2 بگشت گرد سر زلف نیکوان چندان که خویشتن را چندان به باد داد دلم

3 به جای بود دلم تا نشسته بود آن زلف به باد شد، چو پریشان بیوفتاد دلم

4 هزار عهد بکردم که ننگرم رویش چو پیش چشم من آمد نه ایستاد دلم

5 تمام عمر من اندر غم جوانان رفت که هیچ گاه ازایشان نبود شاد دلم

6 بد است صورت خوبان نظر نباید کرد که یاد دارد این پند از اوستاد دلم

7 دلت به ناخوشی روزگار سوختگان اگر خوش است، همه عمر خوش مباد دلم

8 از آنگهی که شدم با تو دوستی، هرگز ز دوستان گذشته نکرد یاد دلم

9 نماند خسرو محروم، بخت اگر این است زهی محال که یابد گهی مراد دلم

عکس نوشته
کامنت
comment