1 در این داستان ژرف بنگر کنون چو برخواند از پیش تو رهنمون
2 ببین تا به گیتی چه کرده ست کوش سر مرزبانان فولادپوش
3 دو چشم آسمانگون و چهره چو خون به بالا و پیکر ز پیلی فزون
1 سرِ داستان آفرینِ خدای که او کرد گردونِ بپای
2 جهان کرد روشن به خورشید و ماه برآور روز از شبان سیاه
1 بفرمود تا پیشش آمد دبیر جوانی خردپرور تیزویر
2 یکی پاسخ نامه فرمود شاه به نام خداوند خورشید و ماه
1 چو رفتند نزدیک طیهور شاه نهادند نامه در آن پیشگاه
2 چو در نامه آن ناسزا خواند گفت که با دیو زاده خرد نیست جفت