-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به من نگر که به جز من به هر کی درنگری یقین شود که ز عشق خدای بیخبری
2 بدان رخی بنگر که کو نمک ز حق دارد بود که ناگه از آن رخ تو دولتی ببری
3 تو را چو عقل پدر بودهست و تن مادر جمال روی پدر درنگر اگر پسری
4 بدانک پیر سراسر صفات حق باشد وگر چه پیر نماید به صورت بشری
5 به پیش تو چو کفست و به وصف خود دریا به چشم خلق مقیمست و هر دم او سفری
6 هنوز مشکل ماندهست حال پیر تو را هزار آیت کبری در او چه بیهنری
7 رسید صورت روحانیی به مریم دل ز بارگاه منزه ز خشکی و ز تری
8 از آن نفس که در او سر روح پنهان شد بکرد حامله دل را رسول رهگذری
9 ایا دلی که تو حامل شدی از آن خسرو به وقت جنبش آن حمل تا در او نگری
10 چو حمل صورت گیرد ز شمس تبریزی چو دل شوی تو و چون دل به سوی غیب پری