1 لبالب کن قدح ساقی که مستم به می ده جملگی اسباب هستم
2 مرا کن سرخ رو از جرعه خویش چه میرانی که پیشت خاک بستم؟
3 اگر اصحاب عشرت می پرستند بیا ساقی که من ساقی پرستم
4 مرا گویند، در مستی چه دیدی؟ که می گویی دل اندر باده بستم
5 تعالی الله، ازین بهتر چه باشد؟ که از ننگ وجود خود برستم
6 حد مستی من، ای تیغ، زن، زانک نه من از می، ز روی خوب مستم
7 مرا گویی که از کی باز مستی؟ از آن روزی که با خسرو نشستم
دیدگاهها **