صد هزاران از جلال الدین محمد مولوی غزل 1343

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل

1 صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل تا چه باشد عاقبتشان وای دل ای وای دل

2 گر امان خواهی امانی ندهدت آن بی‌امان می‌کشد جان را از این گل تا به سربالای دل

3 هر نواحی فوج فوج اندر گوی یا پشته‌ای گاه پشته گاه گو از چیست از غوغای دل

4 قلزم روحست دل یا کشتی نوحست دل موج موج خون فراز جوشش و گرمای دل

5 شور می نوشان نگر وان نور خاموشان نگر جملگی سر گشت آن کو مرد اندر پای دل

6 گرد ما در می‌پری ای رشک ماه و مشتری آمدی تا دل بری ای قاف و ای عنقای دل

7 ای که کالیوه بگشتی در جهان با پر جان هیچ دیدی شیوه‌ای تو لایق سودای دل

عکس نوشته
کامنت
comment