- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زندگی شد همه نابود، پی بود عبث قدم سعی درین بادیه فرسود عبث
2 کفن از تار امل بافی ما ماند به ما در جهان این همه جان کندن ما بود عبث
3 بسیه چاه لحد، پا چو گذاری، دانی بوده است این در و دیوار زراندود عبث
4 جان پی بندگی آمد بتن و، کار نساخت دامن پاک، به این خاک و گل آلود عبث
5 شد جوانی و، ندیدم بجز کلفت از آن ریخت حلوا و،نخوردیم به جز دود عبث
6 تا که جستیم غنا، رفت ز کف راحت فقر ریش کردیم جگر، از پی بهبود عبث
7 نه درم بر درم افزود ز امساک ترا داغ بر داغ و الم بر الم افزود عبث
8 طامع از دردسر حرص نیاسود دمی صندل آسا بدر خلق جبین سود عبث
9 تیره جان، زود جدایی کند از روشندل الفت شعله بود این همه با دود عبث
10 دل سیه گشت ز اندیشه چرک دنیا واعظ این زنگ ازین آینه نزدود عبث