-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس بیا که باد صبا گشت عیسوی انفاس
2 بنوش باده گلگون به طرف باغ که من ز پا فتاده ام از دست محنت افلاس
3 چه حکمت است ندانم که ساقی گردون مدام خون جگر می دهد مرا از کاس
4 کسی ز چهره مقصود خود نیافت نشان ازان زمان که نهادند سرنگون این کاس
5 به راه کعبه که از هر طرف کمین گاهی ست اگر ز خویش گذشتی، قدم منه به هراس
6 کسی به دلق مرقع، کجا شود درویش؟ چو سینه صاف نباشد، چه سود ترک لباس؟
7 درون چو پاک شود از کدورت اغیار تو خواه جامه اطلس بپوش، خواه پلاس
8 حدیث دوزخ و جنت دگر مگو خسرو وصال یار طلب کن، گذر ازین وسواس