-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا که بی سر زلفت مرا بسر نشود خیالت از سر پر شور من بدر نشود
2 اگر بدیده موری فرو روم صد بار معینست که آن مور را خبر نشود
3 چو چرخم از سر کویت درین دیار افکند گمان مبر که خروشم به چرخ بر نشود
4 ز بسکه سنگ زنم بی رخ تو بر سینه دل شکسته من چون شکستهتر نشود
5 ملامتم مکن ای پارسا که از رخ خوب کسی نظر نکند کز پی نظر نشود
6 ز عشق سیمبران هر که رنگ رخساره بسان زر نکند کار او چو زر نشود
7 کسی که در قلم آرد حدیث شکر دوست عجب گرش ز حلاوت قلم شکر نشود
8 چنین که غرقهٔ بحر خرد شدی خواجو چگونه ز آب سخن دفتر تو تر نشود