بگشا بشکر خنده لب لعل از خواجوی کرمانی غزل 532

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز

1 بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز با پستهٔ شیرین ز شکر شور برانگیز

2 تلخست می از دست حریفان ترش روی در ده قدحی از لب شیرین شکرریز

3 بنشست ز باد سحری شمع شبستان ای شمع شبستان من غمزده برخیز

4 بفشان گره طرهٔ مشکین پریشان وز سنبل تر غالیه بر برگ سمن ریز

5 آن دل که بیک تیر نظر صید گرفتی از سلسلهٔ سنبل شوریده درآویز

6 ای آب رخم برده از آن لعل چو آتش وی خون دلم خورده بدان غمزهٔ خونریز

7 گویند که پرهیز کن از مستی و رندی با نرگس مستت چه زند توبه و پرهیز

8 فرهاد اگرش دست دهد دولت شاهی بی شکر شیرین چه کند ملکت پرویز

9 خواجو چه کنی ناله و فریاد جگر سوز گلرا چه غم از نعرهٔ مرغان سحرخیز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر