1 بیا که همره موسی شویم در که طور پی کلیم خدا آن مخاطب طوری
2 که دامنم بگرفته است و می کشد عشقش چنانچه گرسنه گردد کنار کندوری
1 ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش تا ساخته کار دو جهان از هنر خویش
2 حاجت بمه و مهر و سپهرت نبود زانک روشن شده چرخ تو ز شمس و قمر خویش
1 نگین خاتم جم داشت لعل فرخ تو سزای دست همایون شه بد آن گوهر
2 ازین قبل ز پی بوسه بر لب تو نهاد بلند دست خود آن شهریار نام آور
1 سپیده دم چو در آغاز سال و ماه عرب گرفت مار سیه مهره سپید بلب
2 یکی سیه قصب داشت گیتی اندر بر دریده گشت گریبان آن سیاه قصب