ترک عالم گیر و عالم را از خواجوی کرمانی غزل 516

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ترک عالم گیر و عالم را مسخر کرده گیر

1 ترک عالم گیر و عالم را مسخر کرده گیر و ابلق ایام را در زیر زین آورده گیر

2 چون ازین منزل همی باید گذشتن عاقبت همچو مه برطارم پیروزه منزل کرده گیر

3 گر حیات جاودانی بایدت همچون خضر روی ازین ظلمت بتاب و آب حیوان خورده گیر

4 همچو فرهاد از غم شیرین بتلخی جان بده وز لب جان پرور شیرین روان پرورده گیر

5 خون دل خور چون صراحی و به آب آتشی آبروی آفتاب آتش افشان برده گیر

6 رخ ز مهمانخانهٔ گیتی بگردان چون مسیح و آسمان را گرد خواص و قرص مه را گرده گیر

7 تا کی آزاری به بیزاری و زاری خلق را مرهم آزار باش و خلق را آزرده گیر

8 بر بزرگان خرده گیری وز بزرگی دم زنی گر بزرگی بگذر این راه و بترک خرده گیر

9 همچو خواجو تا شود شمع فلک پروانه‌ات شمع دل را زنده دار و خویشتن را مرده گیر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر