-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت
2 چون سر زلف پریشان من سودائی را داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت
3 خلعت وصل چو بر قامت من راست ندید برتنم پیرهن صبر قباکرد و برفت
4 عهد میکرد که از کوی عنایت نروم عاقبت قصد دل خسته ما کرد و برفت
5 هدهد ما دگر امروز نه بر جای خودست باز گوئی مگر آهنگ سبا کرد و برفت
6 ما نه آنیم که از کوی وفایش برویم گر چه آن ترک ختا ترک وفا کرد و برفت
7 چون مرا دید که بگداختم از آتش مهر همچو ماه نوم انگشت نما کرد و برفت
8 میزدم در طلبش داو تمامی لیکن مهرهٔ مهر برافشاند و دغا کرد و برفت
9 آن ختائی بچه چون از برخواجو برمید همچو آهوی ختن عزم ختا کرد و برفت