- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترک عشقش ملک جان بگرفت و غارت می کند حاکم است و پادشاهانه امارت می کند
2 می کند ویران سرای عقل و بیخش می کند آنگهی از لطف خود آن را عمارت می کند
3 جانفروشی می کند دل بر سر بازار عشق سود می یابد در این سودا تجارت می کند
4 هر که دُرد درد عشق او به درمان می دهد بی خبر در دین و در دنیا خسارت می کند
5 عشق سرمست است و درکوی مغان دارد وطن می زند خوش چشمکی ما را اشارت می کند
6 خلوت ما قبلهٔ حاجات سرمستان بود هر کجا رندیست می آید زیارت می کند
7 نعمت الله سرخوش است از عشق می گوید سخن عقل کل تحصیل این لفظ و عبارت می کند