بسوخت جان مرا اشتیاق از اهلی شیرازی غزل 1214

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

بسوخت جان مرا اشتیاق خدمت تو

1 بسوخت جان مرا اشتیاق خدمت تو چه کرده ام که جدا مانده ام ز صحبت تو

2 فراق روی تو کرده است حالم آشفته مپرس حال که دیوانه ام ز فرقت تو

3 تو خود دلیل شو ایکوکب سعادت بخش مگر که باز برم ره بنور طلعت تو

4 غم غریبی و اندوه روزگار بلاست ولیک میگذرانم زیمن همت تو

5 چو غنچه ام گرهی درد دلست و میخواهم که کار من بگشاید نسیم رحمت تو

6 بجز نسیم که پیشت گهی گذر دارد که عرض حاجت ما میکند بحضرت تو

7 متاب بهر خدا از نیاز اهلی روی که نیستش غرضی جز دعای دولت تو

عکس نوشته
کامنت
comment