-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترک من خاقان نگر در حلقه عشاق او ماه من خورشید بین در سایهٔ بغطاق او
2 خان اردوی فلک را کافتابش مینهند بوسه گاهی نیست الا کوکب بشماق او
3 گر چه چنگز خان بشمشیر جفا عالم گرفت اینهمه قتل و ستم واقع نشد در جاق او
4 ار چه در تابست زلفش کاین تطاول میکند گوئیا جور و جفا شرطست در میثاق او
5 چون بتم آیاق برلب مینهد همچون قدح جن بلب میآیدم از حسرت آیاق او
6 هر امیری را بود قشلاق و ییلاقی دگر میر مادر جان بود قشلاق و دل ییلاق او
7 هر دم از کریاس بیرون آید و غوغا کند جان کجا بیرون توانم برد از شلتاق او
8 در بغلتاق مرصع دوش چون مه میگذشت او ملول از ما و ما از جان و دل مشتاق او
9 گفتمش آخر بچشم لطف در خواجو نگر زانکه در خیلت نباشد کس باستحقاق او