- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوشی آخر بگو ای یار چونی از این ایام ناهموار چونی
2 به روز و شب مرا اندیشه توست کز این روز و شب خون خوار چونی
3 از این آتش که در عالم فتادهست ز دود لشکر تاتار چونی
4 در این دریا و تاریکی و صد موج تو اندر کشتی پربار چونی
5 منم بیمار و تو ما را طبیبی بپرس آخر که ای بیمار چونی
6 منت پرسم اگر تو مینپرسی که ای شیرین شیرین کار چونی
7 وجودی بین که بیچون و چگونهست دلا دیگر مگو بسیار چونی
8 بگو در گوش شمس الدین تبریز که ای خورشید خوب اسرار چونی