خوشی آخر از جلال الدین محمد مولوی غزل 2670

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

خوشی آخر بگو ای یار چونی

1 خوشی آخر بگو ای یار چونی از این ایام ناهموار چونی

2 به روز و شب مرا اندیشه توست کز این روز و شب خون خوار چونی

3 از این آتش که در عالم فتاده‌ست ز دود لشکر تاتار چونی

4 در این دریا و تاریکی و صد موج تو اندر کشتی پربار چونی

5 منم بیمار و تو ما را طبیبی بپرس آخر که ای بیمار چونی

6 منت پرسم اگر تو می‌نپرسی که ای شیرین شیرین کار چونی

7 وجودی بین که بی‌چون و چگونه‌ست دلا دیگر مگو بسیار چونی

8 بگو در گوش شمس الدین تبریز که ای خورشید خوب اسرار چونی

عکس نوشته
کامنت
comment