- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لعل شکروشت که به جلاب شسته اند گویی پیاله را به می ناب شسته اند
2 در چشم ما ز خون جگر خواب بسته شد زان رو که وقت خاستن از خواب شسته اند
3 هر گه که خوی همی کند آن عارض چو ماه خورشید گوییا که به هفت آب شسته اند
4 بشکسته اند توبه به عهد تو آن کسان کز آب دیده منبر و محراب شسته اند
5 دست از تو می نشویم و از غم تمام خلق دست از من شکسته بی تاب شسته اند
6 از تشنگی بسوختم، ای دیده، شربتی آخر از آن دو لب که به جلاب شسته اند
7 خسرو، کسان که غمزه زنان را دهند پند از خون میش دشنه قصاب شسته اند