-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لعل لبت به چاشنی از انگبین به است رشک رخت به نازکی از یاسمین به است
2 وه فرق در میان تو و آفتاب چیست دید آسمان به سوی تو و گفت این به است
3 در باغ سرو راست بسی دیده ام، ولی چیزی که سرور است همین راستین به است
4 بی شمع خویش روشنی خانه بایدم آتش درون زنید که روشن چنین به است
5 ماییم سر زده قلمی کز پی خطش نامه سیاه پیرهنی کاغذین به است
6 از آب تیغ، شسته شود هر گنه که هست بر جرم عشق غمزه آن نازنین به است
7 ای شوخ تا تو در دل من جای کرده ای این است دوزخی که ز خلد برین به است
8 یک تلخی آرزوست من تلخ عیش را آلوده لبت، که ز صد انگبین به است
9 گفتی تنت نگون و دلت خونست، خسروا ما را همین نگینه بر انگشترین به است