1 لیک نزدیک او چنان باشد که سگ از دور می کند دوله
1 نبود عاشقی امسال مر مرا در خور کنون که آمد بر خط نهاد باید سر
2 مرا تو گویی کز عشق چون حذر نکنی کسی نمای مرا کو کند ز عشق حذر
1 ای دل تو چه گویی که زمن یاد کند یار پرسد که چگونه ست کنون یار مرا کار
2 گوید که مرا چاکرکی بود وفاجوی گوید که مرا بندگکی بود وفادار
1 چه فسون ساختند و باز چه رنگ آسمان کبود و آب چو زنگ
2 که دگرگون شدند و دیگر سان به نهاد و به خوی و گونه ورنگ