-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز بهار من، بکن آخر تو نیز ما را سبز
2 همان به خاک تعلق، چو کار گرهیم اگر چه گشت چو تسبیح، دانه ما سبز
3 ز تلخ گویی پیران، دلت جوان گردد که دی بزهر هوا میکند جهان را سبز
4 چو خضر، ساخته آب حیات گریه مرا که هرکجا رسدم پای، گردد آنجا سبز
5 روند صاف دلان بی تعلق از دنیا برون ز کوره آتش دوید مینا سبز
6 شود ز باد اجل نخل قامتت عریان قبا چو برگ خزان سرخ باشدت یا سبز
7 کند صفای چمن، خلق را بمی تکلیف شده است دختر رز را نهال گل پا سبز
8 چو شیشه جامه اش از تن همیشه گلگونست چو باده پوشد اگر یار من سرا پا سبز
9 گریستیم چو ابر آن قدر ز غم واعظ که تیغ کوه شد از آب دیده ما سبز