کو دل که او بدام غمت پای از خواجوی کرمانی غزل 194

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

کو دل که او بدام غمت پای بند نیست

1 کو دل که او بدام غمت پای بند نیست صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست

2 با دلبری سمتگر و سرکش فتاده‌ام کو را خبر ز حال من مستمند نیست

3 پر می‌زند ز شوق لبش مرغ جان من عیب مگس مکن که شکیبش ز قند نیست

4 گویند صبر در مرض عشق نافعست باری درین هوا که منم سودمند نیست

5 گر بند می‌نهی و گرم پند می‌دهی هستم سزای بند ولی جای پند نیست

6 هر کس که سرو گفت قدت را براستی او را معینست که همت بلند نیست

7 تا بسته شد ز عشق تو بر دل طریق عقل در شهر کو کسی که کنون شهر بند نیست

8 گر رد کنی مرا نکند هیچکس قبول زیرا که ناپسند تو کس را پسند نیست

9 خواجو مگر بزخم فراقت شود قتیل ورنی ز ضرب تیغ تو او را گزند نیست

عکس نوشته
کامنت
comment