-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کیم من؟ بیدلی، بیچارهای، از خویش دلگیری! به آب تیغ خوبان تشنهای، از جان خود سیری!
2 (ز سر تا پا گنه کارم، ندارم عذر تقصیری ز چشم افتاده یارم، رفیقان چیست تدبیری؟)
3 نثار جان بدست و، دیده خواهش بره دارم که ایمایی رسد از گوشه ابروی شمشیری
4 دلم میرفت و، می نالید هر عضوم ز دنبالش به آهنگی که، نالد از پی دیوانه زنجیری
5 زبان خامه اش، گر بشکند در هم، عجب نبود مصور گر کند از رنگ من پرداز تصویری!
6 حیات تازهای از هر خرامش یافتم واعظ به پای سرو بالایش نکردم مردن سیری!