کیم من؟ بیدلی، بیچاره‌ای، از واعظ قزوینی غزل 584

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

کیم من؟ بیدلی، بیچاره‌ای، از خویش دلگیری!

1 کیم من؟ بیدلی، بیچاره‌ای، از خویش دلگیری! به آب تیغ خوبان تشنه‌ای، از جان خود سیری!

2 (ز سر تا پا گنه کارم، ندارم عذر تقصیری ز چشم افتاده یارم، رفیقان چیست تدبیری؟)

3 نثار جان بدست و، دیده خواهش بره دارم که ایمایی رسد از گوشه ابروی شمشیری

4 دلم می‌رفت و، می نالید هر عضوم ز دنبالش به آهنگی که، نالد از پی دیوانه زنجیری

5 زبان خامه اش، گر بشکند در هم، عجب نبود مصور گر کند از رنگ من پرداز تصویری!

6 حیات تازه‌ای از هر خرامش یافتم واعظ به پای سرو بالایش نکردم مردن سیری!

عکس نوشته
کامنت
comment