خدنگ غمزهٔ جادو چو در از خواجوی کرمانی غزل 267

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خدنگ غمزهٔ جادو چو در کمان آرد

1 خدنگ غمزهٔ جادو چو در کمان آرد هزار عاشق دلخسته را بجان آرد

2 در آن دقیقهٔ باریک عقل خیره شود دلم حدیث میانش چو در میان آرد

3 حلاوت سخنش کام جان کند شیرین عبارتی ز لبش هر که در بیان آرد

4 از آن دو نرگس مخمور ناتوان عجبست که تیر غمزه بدینگونه در کمان آرد

5 اگر چو خامه سرش تا به سینه بشکافند نه عاشقست که یک حرف بر زبان آرد

6 کدام قاصد فرخنده می‌رود که مرا حدیثی از لب آن ماه مهربان آرد

7 ز راه بنده نوازی مگر نسیم صبا ز دوستان خبری سوی دوستان آرد

8 چرا حرام کند خواب بر دو دیدهٔ من اگر نسیم سحر خواب پاسبان آرد

9 کسی که وصف لب و عارض کند خواجو شکر بمصر برد گل بگلستان آرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر