-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه داغ عقوبت بیار بر جگر رویش نه
2 تابه تیره ست عقل صیقل او کن ز عشق تا به چو آیینه گشت دم مزن و پیش نه
3 نعل در آتش فگن از پی معشوق و گر عاشق حال خودی بر جگر ریش نه
4 جان که نماند مقیم در صف عشاق باز سر که نداری به راه در ره درویش نه
5 بو که ز چشم بتان سیریت آید گهی آن همه ناوک بیار بر دل بدکیش نه
6 چشم ستیزنده را چابک تادیب زن ظلم رساننده را لشکر فرویش نه
7 خون که می عارفانست بر لب جان برفشان غم چو خور عاشقانست از پی دل پیش نه
8 گر رسد از دوستان زخم ملامت، مرنج خون تنت فاسد است، رگ به ته نیش نه
9 طعمه که ناخوش تر است در دهن خویش کن لقمه که بایسته تر، پیش بد اندیش نه