خسروی خواهی، بنه از سر از واعظ قزوینی غزل 580

1 خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری نیست سر را، افسری بهتر ز بیدرد سری

2 مالداران، بهر خود هردم بلائی میخرند حیف درویشان نمیدانند قدر بی زری!

3 نیست جنس خود پسندی دلپسند هیچکس در دو عالم خودفروشان را نباشد مشتری

4 هر نفس دوران حریفی را ز پا می افگند گردش گردون کند در محفل ما ساغری

5 بعد ما از همدمان واعظ مگر گاهی سخن با زبان مصرعی ما را کند یادآوری