-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خرم آن روزی که من با دوست کاری داشتم با وصال او به شادی روزگاری داشتم
2 داشتم، باری از این اندیشه کاید جان برون بر زبان راندن نمی آرم که یاری داشتم
3 تن چو گل صد پاره شد، از بس که غلتیدم به خاک از فسون آن که خرم نوبهاری داشتم
4 خوش نیاید کایم از خانه برون کاین خانه را دوست می دارم که در وی دوستداری داشتم
5 نیست رنجی گر تن از غم مو شد و رنج است و بس کان ز تار موی خوبان یادگاری داشتم
6 چند گویی «صبر کن تا روز شادی در رسد» طاقتم شد، صبر کردم تا قراری داشتم
7 عشق گوید، خسروا، وقتی دل خوش داشتی این زمان چون نیست، چون گویم که «آری داشتم »