-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خضری که عمر ز آبت بکشد دراز گردد در مرگ برخورنده ابدا فرازگردد
2 چو نظر کنی به بالا سوی آسمان اعلا دو هزار در ز رحمت ز بهشت باز گردد
3 چو فتاد سایه تو سوی مفسدان مجرم همه جرمهای ایشان چله و نماز گردد
4 چو رکاب مصطفایی سوی عفو روی آرد دو هزار بولهب هم خوش و پرنیاز گردد
5 چو دو دست همچو بحرت به کرم گهرفشان شد رخ چون زرم زر آرد که به گرد گاز گردد
6 کف تست کیمیایی لب بحر کبریایی چه عجب که نیم حبه ز کفت رکاز گردد
7 دو هزار جان و دیده ز فزع عنان کشیده چو صلای وصل آید گه ترک تاز گردد
8 همه زهر دین و دنیا ز تو شهد و نوش آمد غم و درد سینه سوزان ز تو دلنواز گردد
9 همه دامن تو گیرد دل و این قدر نداند که به گرد شیر آهو به صد احتراز گردد
10 در وصل چون ببستی و به لامکان نشستی ز کجا رسد گشایش چو دری فراز گردد
11 خمش و سخن رها کن جز اله را تو لا کن به فنا چو ساز گیری همه کارساز گردد