خضری که عمر از جلال الدین محمد مولوی غزل 766

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

خضری که عمر ز آبت بکشد دراز گردد

1 خضری که عمر ز آبت بکشد دراز گردد در مرگ برخورنده ابدا فرازگردد

2 چو نظر کنی به بالا سوی آسمان اعلا دو هزار در ز رحمت ز بهشت باز گردد

3 چو فتاد سایه تو سوی مفسدان مجرم همه جرم‌های ایشان چله و نماز گردد

4 چو رکاب مصطفایی سوی عفو روی آرد دو هزار بولهب هم خوش و پرنیاز گردد

5 چو دو دست همچو بحرت به کرم گهرفشان شد رخ چون زرم زر آرد که به گرد گاز گردد

6 کف تست کیمیایی لب بحر کبریایی چه عجب که نیم حبه ز کفت رکاز گردد

7 دو هزار جان و دیده ز فزع عنان کشیده چو صلای وصل آید گه ترک تاز گردد

8 همه زهر دین و دنیا ز تو شهد و نوش آمد غم و درد سینه سوزان ز تو دلنواز گردد

9 همه دامن تو گیرد دل و این قدر نداند که به گرد شیر آهو به صد احتراز گردد

10 در وصل چون ببستی و به لامکان نشستی ز کجا رسد گشایش چو دری فراز گردد

11 خمش و سخن رها کن جز اله را تو لا کن به فنا چو ساز گیری همه کارساز گردد

عکس نوشته
کامنت
comment