- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب وان حدیث چو شکر کز تو شنیدم همه شب
2 گر چه از شمع تو میسوخت چو پروانه دلم گرد شمع رخ خوب تو پریدم همه شب
3 شب به پیش رخ چون ماه تو چادر میبست من چو مه چادر شب میبدریدم همه شب
4 جان ز ذوق تو چو گربه لب خود میلیسد من چو طفلان سر انگشت گزیدم همه شب
5 سینه چون خانه زنبور پر از مشغله بود کز تو ای کان عسل شهد کشیدم همه شب
6 دام شب آمد جانهای خلایق بربود چون دل مرغ در آن دام طپیدم همه شب
7 آنک جانها چو کبوتر همه در حکم ویند اندر آن دام مر او را طلبیدم همه شب