1 تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آید؟ از گاز بر آن لبها آزار چه خوب آید؟
2 جانان چو دهد فرمان در کشتن مشتاقان پیش نظرش رفتن بر دار چه خوب آید؟
3 می سوزم و می گردم گرد سر شمع خود رقاصی پروانه بر نار، چه خوب آید؟
4 هم بار جفا بردم، هم جام جفا خوردم اینکار که من کردم، از یار چه خوب آید؟
5 آن روز که جان بدهم در حسرت پابوسش بر خاک من آن بت را رفتار چه خوب آید؟
6 روزی که پس از عمری شب روز کند با من شب تا به سحر پیشش گفتار چه خوب آید؟
7 من خود بکشم خود را از دست غمش، لیکن یارب که هم از دستش این کار چه خوب آید؟
8 چون پیش بتان زاهد تسبیح گسل گردد از رشته تسبیحش زنار چه خوب آید؟
9 چون دوست کند بر جان دعوی خداوندی در بندگی از خسرو اقرار چه خوب آید؟