1 حلقوم جوالقی چو ساق موزه است و آن معده کافرش چو خم غوزه است
1 درم در کف تو بنزع اندرست شهادت از آن دارد اندر دهن
1 بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
2 خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
1 الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد به کوه اندر زر است و به ره بر شخ و راود