یوسف کنعانیم از جلال الدین محمد مولوی غزل 462

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست

1 یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست

2 سرو بلندم تو را راست نشانی دهم راستتر از سروقد نیست نشانی راست

3 هست گواه قمر چستی و خوبی و فر شعشعه اختران خط و گواه سماست

4 ای گل و گلزارها کیست گواه شما بوی که در مغزهاست رنگ که در چشم‌هاست

5 عقل اگر قاضیست کو خط و منشور او دیدن پایان کار صبر و وقار و وفاست

6 عشق اگر محرم است چیست نشان حرم آنک به جز روی دوست در نظر او فناست

7 عالم دون روسپیست چیست نشانی آن آنک حریفیش پیش و آن دگرش در قفاست

8 چونک به راهش کند آن به برش درکشد بوسه او نه از وفاست خلعت او نه از عطاست

9 چیست نشانی آنک هست جهانی دگر نو شدن حال‌ها رفتن این کهنه‌هاست

10 روز نو و شام نو باغ نو و دام نو هر نفس اندیشه نو نوخوشی و نوغناست

11 نو ز کجا می‌رسد کهنه کجا می‌رود گر نه ورای نظر عالم بی‌منتهاست

12 عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک می‌رود و می‌رسد نو نو این از کجاست

13 خامش و دیگر مگو آنک سخن بایدش اصل سخن گو بجو اصل سخن شاه ماست

14 شاه شهی بخش جان مفخر تبریزیان آنک در اسرار عشق همنفس مصطفاست

عکس نوشته
کامنت
comment