- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان شیرین منی، ای از لطافت چون پری گر پری جان است، تو از جان شیرین خوشتری
2 گوییا بر آب حیوان برگ نیلوفر دمید آن تن نازک به زیر فوطه نیلوفری
3 خواستم جورت بگویم، خوف دل بربست لب لیک رخ را چون کنم، دارد زبان زرگری
4 کافرا، تا چند تو خون مسلمانان خوری بار دیگر گر مسلمانی، بدین سو بنگری
5 دل ز من دزدیدی و کردی نهان در زیر چشم پس همی خواهی به خنده جان من بیرون بری
6 چون بدیدم چشم غلتانت، گزیدم پشت دست کعبتین آنجا دو چشم، اینجا عجب بازیگری
7 چشمهای من چو دریا گشت و لبها خشک ماند چون تو سلطان را چنین بد ملک خشکی و تری
8 سوز عاشق لطف معشوق است، بر پروانه نیست منت شمع آنکه دادش دولت خاکستری
9 می کنی شوخی که، خسرو، جامه ها چندین مدر خویشتن را گو که چندین پرده دل می دری