1 جان سرانگشت آن نگارین دید عقل انگشت خویشتن بگزید
2 باد بویش به بوستان آورد غنچه بر خویش پیرهن بدرید
3 هر شبی در هوای لعل لبش ما و چشم سرشک و مروارید
4 عاشقان جان نثار او کردند زلف هندوش یک به یک برچید
5 عالمی در غم لبش بودند هیچکس طعم آن شکر نچشید
6 هر کس از وی حکایتی گفتند کس به کنه کمال او نرسید
7 هر دلی از کمند عشق بجست باز زلفش به دام عشق کشید
8 هر که در قید عشق شد مجنون تا قیامت ز بند او نرهید
9 همچو خسرو بسوخت از رخ او هر که آن شیوه و شمایل دید