- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان هلاک از شوق و یار از دیه ما میرود تشنه مردم چشمه حیوان به صحرا میرود
2 گرد و دین در فراقش از ملاحت سوخت سوخت یار من یا رب سلامت باد هرجا میرود
3 در دو عالم هر کجا صیدی بود نخجیر اوست او به قصد دیدن غمدیده عمدا میرود
4 ناصحم گوید که بنشین در پِیَش صحرا مگیر چون کنم؟ گرمی نشینم جان شیدا میرود
5 میرود آن شوخ و فریاد اسیران در پیش شاه خوبان است و با صد شور و غوغا میرود
6 بازش آرای همنشین و فتنه بنشان کان سوار پای اگر در زین درآرد فتنه بالا میرود
7 در بر بازار حسن او که صد یوسف کم است اهلی از جوش خریداران به سودا میرود