-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای جان جان جانم تو جان جان جانی بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
2 پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
3 بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی
4 گنج نهانی اما چندین طلسم داری هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی
5 نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی
6 چیزی که از رگ من خون میچکید کردم فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی
7 کردم محاسن خود دستار خوان راهت تا بو که از ره خود گردی برو فشانی
8 در چار میخ دنیا مضطر بماندهام من گر وارهانی از خود دانم که میتوانی
9 عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی بویی فرست او را از کنه بی نشانی