ای جان جان جانم تو جان از عطار نیشابوری غزل 796

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

ای جان جان جانم تو جان جان جانی

1 ای جان جان جانم تو جان جان جانی بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی

2 پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی

3 بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی

4 گنج نهانی اما چندین طلسم داری هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی

5 نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی

6 چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی

7 کردم محاسن خود دستار خوان راهت تا بو که از ره خود گردی برو فشانی

8 در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی

9 عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی بویی فرست او را از کنه بی نشانی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر