جان رفت و دل مقید صد غم بود از اهلی شیرازی غزل 838

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

جان رفت و دل مقید صد غم بود هنوز

1 جان رفت و دل مقید صد غم بود هنوز تن خاک گشت و دیده پر از نم بود هنوز

2 هرگز نرفت از دل ما خارخار وصل داغ بهشت بر دل آدم بود هنوز

3 صد شاخ گل دمید و ورق کرد زرد و ریخت نخل قد تو فتنه عالم بود هنوز

4 من خاک راه گر شدم ای نوبهار حسن گلزار جان ببوی تو خرم بود هنوز

5 صد بیستون چو صورت شیرین بباد رفت بنیاد عشق ماست که محکم بود هنوز

6 آیین نیکویی سبب نام نیک شد جم رفت و وصف آینه جم بود هنوز

7 اهلی بهر قدم که بود در ره بتان گر صد هزار سجده کند کم بود هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment