- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان به لب آوردم ای جان درنگر میشوم با خاک یکسان درنگر
2 چند خواهم بود نی دنیا نه دین عاجز و فرتوت و حیران درنگر
3 دور از روی تو کار خویش را مینبینم روی درمان درنگر
4 میفروشم آبروی خویشتن بر درت چون خاک ارزان درنگر
5 گر نگه کردن به من ننگ آیدت سوی من از دیده پنهان درنگر
6 تا فتادم از تو یوسفروی دور ماندهام در چاه و زندان درنگر
7 بی سر زلف تو چون دیوانهای سر نهادم در بیابان درنگر
8 چون به جز تو ننگرم من در دو کون تو به من نیز آخر ای جان درنگر
9 عشق در وصل تو عطار را کرد غرق بحر هجران درنگر