1 ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه
2 پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه
3 ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا زنجیر نه این در را، سرهاست درین خانه
4 با عشق دو چشمش چون رفتی ز پی کویش خسرو، تو رهی رفتی رندانه و یارانه
دیدگاهها **