- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست
2 از نعیم روضهٔ رضوان غرض دانی که چیست وصل جانان ورنه جنت بوستانی بیش نیست
3 گفتم از خاک درش سر بر ندارم بندهوار باز میگویم سری بر آستانی بیش نیست
4 آنچنان در عالم وحدت نشان گم کردهام کز وجودم اینکه میبینی نشانی بیش نیست
5 چند گویم هر نفس کاهم ز گردون درگذشت کاسمان از آتش آهم دخانی بیش نیست
6 در غمش چون دانهٔ نارست آب چشم من وز لبش کام روانم ناردانی بیش نیست
7 گفتمش چشمت بمستی خون جانم ریخت گفت گر چه خونخوارست آخر ناتوانی بیش نیست
8 گر بجان قانع شود در پایش افشانم روان کانچه در دستست حالی نیم جانی بیش نیست
9 یک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار زانکه از دور زمان فرصت زمانی بیش نیست