-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی من دم نزنم زیرا دم مینزند ماهی
2 بر خیمه این گردون تو دوش قنق بودی مه سجده همیکردت ای ایبک خرگاهی
3 خورشید ز تو گشته صاحب کله گردون وز بخشش تو دیده این ماه سما ماهی
4 کی هر دو یکی گردد تو آتش و من روغن وین قسمت چو آمد تو یوسف و من چاهی
5 هر چند که این جوشم از آتش تو باشد من بنده آن خلعت گر رانی و گر خواهی
6 این دانش من گشته بر دانش تو پرده فریاد من مسکین از دانش و آگاهی
7 گه از می و از شاهد گویم مثل لطفش وین هر دو کجا گنجد در وحدت اللهی
8 شمس الحق تبریزی صبحی که تو خندانی کی شب بودش در پی یا زحمت بیگاهی