-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا نظری فرما چون جان نظرهایی چون گویم دل بردی چون عین دل مایی
2 جانها همه پا کوبند آن لحظه که دل کوبی دل نیز شکر خاید آن دم که جگر خایی
3 تن روح برافشاند چون دست برافشانی مرده ز تو حال آرد چون شعبده بنمایی
4 گر جور و جفا این است پس گشت وفا کاسد ای دل به جفای او جان باز چه میپایی
5 امروز چنان مستم کز خویش برون جستم ای یار بکش دستم آن جا که تو آن جایی
6 چیزی که تو را باید افلاک همان زاید گوهر چه کمت آید چون در تک دریایی
7 مردم ز تو شد ای جان هر مردمک دیده بیتو چه بود دیدهای گوهر بینایی
8 ای روح بزن دستی در دولت سرمستی هستی و چه خوش هستی در وحدت یکتایی
9 ای روح چه میترسی روحی نه تن و نفسی تن معدن ترس آمد تو عیش و تماشایی
10 ای روز چه خوش روزی شمع طرب افروزی او را برسان روزی جان را و پذیرایی
11 صبحا نفسی داری سرمایه بیداری بر خفته دلان بردم انفاس مسیحایی
12 شمس الحق تبریزی خورشید چو استاره در نور تو گم گردد چون شرق برآرایی