- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا بسوخت جان من از آرزوی تو دردم ز حد گذشت ز سودای روی تو
2 چندین حجاب و بنده به ره بر گرفتهای تا هیچ خلق پی نبرد راه کوی تو
3 چون مشک در حجاب شدی در میان جان تا ناقصان عشق نیابند بوی تو
4 گشتی چو گنج زیر طلسم جهان نهان تا جز تو هیچکس نبرده ره به سوی تو
5 در غایت علوی تو ارواح پست شد کو دیدهای که در نظر آرد علوی تو
6 در وادی غم تو دل مستمند ما خالی نبود یک نفس از جستجوی تو
7 بسیار جست و جوی توکردم که عاقبت عمرم رسید و می نرسد گفت و گوی تو
8 از بس که انتظار تو کردم به روز و شب عطار را بسوخت دل از آرزوی تو