جانا منم ز مستی سر در از عطار نیشابوری غزل 717

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

جانا منم ز مستی سر در جهان نهاده

1 جانا منم ز مستی سر در جهان نهاده چون شمع آتش تو بر فرق جان نهاده

2 تو همچو آفتابی تابنده از همه سو من همچو ذره پیشت جان در میان نهاده

3 من چون طلسم و افسون بیرون گنج مانده تو در میان جانم گنجی نهان نهاده

4 گر یک گهر از آن گنج آید پدید بر من بینی مرا ز شادی سر در جهان نهاده

5 داغ غم تو دارم لیکن چگونه گویم مهری بدین عظیمی بر سر زبان نهاده

6 از روی همچو ماهت بر گیر آستینی سر چند دارم آخر بر آستان نهاده

7 عطار را چو عشقت نقد یقین عطا داد این ساعت است و جانی دل بر عیان نهاده

عکس نوشته
کامنت
comment