-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد
2 جولانگه جلالت در کوی دل نباشد جلوه گه جمالت در چشم و جان نگنجد
3 سودای زلف و خالت در هر خیال ناید اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد
4 در دل چو عشقت آمد سودای جان نماند در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد
5 پیغام خستگانت در کوی تو که آرد کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد
6 دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید جان کز تو رنگ گیرد خود در جهان نگنجد
7 آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد
8 بخشای بر غریبی کز عشق مینمیرد وانگه در آشیانت خود یک زمان نگنجد
9 جان داد دل که روزی در کوت جای یابد نشناخت او که آخر جای چنان نگنجد
10 آن دم که با خیالت دل را ز عشق گوید عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد