1 ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
2 چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد خنجر زهراب داده در کف قصاب داد
3 هر خدنگ غمزه ای را کاو به شست ناز بست آن خدنگ اول نشان بر سینه احباب داد
4 باز آن ابرو کمان غمزه زن قصد که کرد چشم او باری ز مژگان ناوک پرتاب داد
5 وین کجا ماند ز چشم و ابرویش زین سان که او ترک مست کافری را راه در محراب داد